تأثیر ساختار ژنتیکی فرزند خوانده بر والدین

به گزارش واحد ژنتیک پایگاه اطلاع رسانی علوم آزمایشگاهی ایران، یافته های حاصل از مطالعه مداوم طولی رشد و توسعه اولیه (EGDS)، یک مطالعه طولانی مدت و آینده نگر برای فرزندخواندگی که توسط یک روان پزشک راه اندازی شده است، نشان می دهد که در حالی که بسیاری از مطالعات بر نقش والدین در رشد کودک تأکید کرده اند، کودکان نیز می توانند بر والدین خود تأثیر گذار باشند. برخی از این تأثیرات به دلیل ویژگی های ژنتیکی است. EGDS که در ابتدا در سال 1994 توسط پروفسور دیوید ریس، پزشک مرکز مطالعات کودک ییل (YCSC) توسعه یافت، توسط تیمی از محققین در شش دانشگاه رهبری شد که به مدت 25 سال با هم کار کرده اند. EGDS با 45 آژانس فرزندخواندگی در 15 ایالت همکاری داشته است. این مطالعه ادامه دارد و داده های حاصل از مصاحبه ها، نظرسنجی ها و مشاهده مستقیم 561 کودکی را که در مدت کوتاهی پس از تولد به فرزندخواندگی پذیرفته شده اند، همراه با تولد و تربیت والدین آن ها تحلیل کرده است. ریس اظهار داشت که تاثیر کامل ساختار ژنتیکی کودکان بر رشد آنها بستگی به نحوه واکنش والدین به آنها دارد. محققان از مشاهده اینکه ویژگی های بسیار نگران کننده تحت تأثیر ژنتیکی در کودکان، مانند ترکیبی نگران کننده از بی رحمی و نترسی، می تواند با گرمی والدین خنثی شود، شگفت زده شدند. اگر والدین رابطه مثبتی با آنها داشته باشند، پاسخ های مطلوب به کودکان که خطر ژنتیکی را جبران می کنند، افزایش می یابد.

موضوع دوم یافته ها این است که ساختار ژنتیکی کودکان بر نوع تربیت آنها تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، کودکان در این مطالعه که والدین آنها دارای طیف وسیعی از علائم و مشکلات رفتاری بودند، از فرزندپروری بسیار ساختارمند بهره بردند. پروفسور لزلی لو، محقق اصلی EGDS در دانشگاه اورگان، اظهار داشت که در این شکل از فرزندپروری، والدین به فرزندان خود دستورالعمل های روشنی می دهند و به آنها کمک می کنند توجه خود را متمرکز کنند. در مقابل، فرزندان والدینی که شواهد کمی از مشکلات روانشناختی داشتند یا هیچ مدرکی نداشتند، اما از والدین ساختارمندتری برخوردار بودند، سطوح بالاتری از مشکلات رفتاری را نشان دادند.

سومین موضوع، ترکیب ژنتیکی کودکان به عنوان یک شتاب دهنده یا ترمز مارپیچ های رو به پایین تعامل والدین و کودک عمل می کند. به عنوان مثال، فرزندان مادران افسرده در مقایسه با فرزندان مادران متولد شده با سطوح پایین علائم افسردگی، پاسخ منفی بیشتری به تربیت والدین نامطلوب نشان دادند. این پاسخ های منفی توسط کودکان منجر به افزایش خصومت و علائم افسردگی در والدین فرزندخوانده شد. در مقابل، کودکانی که والدین آنها برای تعامل اجتماعی ارزش قائل بودند، کودکانی که به طور معمول تمایلات آفتابی از خود نشان می دادند، از نظر ژنتیکی خطر کمتری برای دریافت پاسخ های خصمانه والدین، به ویژه از سوی پدران داشتند. این می تواند به توقف مارپیچ بالقوه رو به پایین روابط پدر و فرزند کمک کند.

در نهایت، علاوه بر اثرات کودک، این مطالعه بر روی برخی از نقش های مهم والدین تمرکز کرد. یکی از مزایای طرح مطالعه فرزندخواندگی این است که ژن های مشترک برای والدین و فرزندان را می توان به عنوان علل ارتباط بین والدین و فرزندانشان رد کرد. به عنوان مثال، خشونت والدین به فرزندخواندگی با افزایش پرخاشگری کودک از 27 ماهگی تا 4.5 سالگی همراه بود. با این حال، این اثرات بیشتر برای پدران مشخص بود و از سنین کودک 4.5 تا 6 ساله تشخیص داده نشد. علائم افسردگی والدین متولد شده نیز با مشکلات رفتاری کودک مرتبط بود که نشان دهنده یک اثر ژنتیکی همراه با یک اثر محیطی است. شایان ذکر است، این مطالعه همچنین نشان داد که علائم کودکان بر اضطراب و علائم افسردگی والدین بزرگ کننده تأثیر می گذارد. نویسندگان نتیجه گرفتند، برای حداکثر تأثیرگذاری، یافته ها نشان می دهد که تلاش های برنامه ریزی شده برای تقویت رشد کودک باید با ویژگی های منحصربه فردی که کودک به خانواده می آورد، تنظیم شود. بنابراین، مداخلات باید توانایی های والدین را برای شناسایی هرچه زودتر نشانه های دارایی ها و بدهی های تحت تأثیر ژنتیکی فرزندانشان افزایش دهد. دیدگاه های ژنتیکی ممکن است به این کشف کمک کند.